شروع زودهنگام گورباچف: مرور آن چند دهه بعد
آندری کورتونف؛ عضو اندیشکده شورای روسیه در امور بینالملل
3 مارس 2025
کتاب برنامهمحور دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، میخائیل گورباچف، «پرسترویکا و تفکر نو برای کشور ما و برای کل جهان»، که سی و هفت سال پیش منتشر شد، از دو بخش با حجم مساوی تشکیل شده است.
بخش اول ثابت میکند که اتحاد جماهیر شوروی بدون چشمپوشی از انتخاب سوسیالیستی و بازگشت به دستورات ولادیمیر لنین، میتواند به سطح جدیدی در توسعه اجتماعی-اقتصادی، فرهنگی و معنوی-اخلاقی که قبلاً دیده نشده بود دست یابد. در بخش دوم، با همین اعتقاد، نویسنده ایده اجتنابناپذیر بودن تغییرات اساسی در نظام روابط بینالملل را مطرح میکند که بدون آن، بزودی موجودیت تمدن بشری در معرض تهدید قرار خواهد گرفت.
ذهن جهانی، همانطور که هگل اشاره کرد، حس شوخ طبعی خاصی دارد. پیشبینی گورباچف دقیقا برعکس عمل کرد و کمتر از چهار سال پس از انتشار این کتاب، اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود نداشت و انتخاب سوسیالیستی کشور سابق، توسط بسیاری از وارثان اتحاد جماهیر شوروی یک اشتباه تاریخی مرگبار اعلام شد. اما نظام روابط بینالملل، اگرچه در خلال فروپاشی شوروی و پس از آن تغییرات قابلتوجهی یافت، اما در ابعاد اولیهاش مانند قبل باقی ماند؛ مدتها قبل از پرسترویکا و قبل از «تفکر جدید».
وسوسهانگیز است فرض کنیم دقیقاً شکست پرسترویکا بود که در نهایت تلاش برای تغییر سیاست جهانی بر اساس «ارزشهای جهانی»، «تعادل منافع» و «بسندگی معقول» را محکوم کرد و از ایجاد «خانه مشترک اروپایی»، حذف سلاحهای هستهای و ارتقای سطح جدید از حکومت جهانی جلوگیری کرد. با این منطق، اگر اتحاد جماهیر شوروی واقعاً به سطح جدیدی در نوسازی اقتصادی، در معرفی فناوریهای پیشرفته و تضمین عدالت اجتماعی جهانی رسیده بود، در آن صورت ایدههایی که از مسکو در مورد دگرگونی نظام بینالملل بیرون میآمد با توجه بسیار بیشتری در جهان درک میشد.
با این حال، چنین منطقی حداقل توسط تجربه تاریخی موازی چین رد شده است. اگر پرسترویکای گورباچف از همان ابتدا به نتیجه نرسید، دنگ شیائوپینگ در پرسترویکای خود با «ویژگیهای چینی» به موفقیتهای واقعاً برجستهای دست یافت، حتی اگر هزینه این موفقیتها با رویدادهای معروف میدان تیان آن من در ژوئن 1989 پرداخت میشد.
با این وجود، موفقیت تاریخی چین در مجموع برای پایههای نظم جهانی مدرن، برای قواعد اساسی بازی در عرصه بینالمللی به همان اندازه اهمیت کمی داشت که شکست تاریخی اتحاد جماهیر شوروی که کمی زودتر پدیدار شد.
بله البته در سال 2012، شی جین پینگ دبیرکل حزب کمونیست چین، نسخه خود را از تفکر جدید در قالب مفهوم «جامعه با آینده مشترک برای بشریت» مطرح کرد و سپس آن را با سه «ابتکار استراتژیک» در زمینههای توسعه، امنیت و گفتگوی تمدنها تکمیل نمود. شکی نیست که این ابتکارات، سود سیاسی برای پکن به همراه داشته است. اما از سال 2012، مانند سال 1988، دنیای ما؛ افسوس! نه بهتر شده است و نه امنتر. امروزه هنوز هم مکانی نسبتاً غیرقابل مهماننوازی و حتی خطرناک است. توازن قوا در اینجا همیشه مهمتر از توازن منافع است، آرمانهای کوتاهمدت ملی قدرتهای بزرگ همواره بر وظایف بلندمدت حفظ ثبات نظام روابط بینالملل اولویت دارد، سطح اعتماد بین بازیگران اصلی به صفر نزدیک میشود و مفهوم «ارزشهای جهانی انسانی» که برای گورباچف بسیار عزیز است، باید به اجبار در گیومههای مبهم و کنایهآمیز قرار داده شود.
کتاب آخرین دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در مورد بسیاری از مشکلات زندگی بینالمللی صحبت میکند که حل آنها به نظر نویسنده به هیچ وجه نباید به آینده موکول شود؛ در مورد مسابقه تسلیحاتی، در مورد درگیریهای منطقهای متعدد، در مورد بحران اکولوژی جهانی، در مورد شکاف بین کشورهای غنی و فقیر و غیره. گورباچف حتی فراموش نکرد که به بدهی ملی ایالات متحده که به سرعت در حال رشد است، اشاره نماید. در حل هیچ یک از این مشکلات، بشریت در طول تقریباً چهار دهه، هیچ پیشرفتی نداشته است و برعکس، همه آنها به نحوی، تمایل به بدتر شدن و شدت گرفتن داشتند. علاوه بر این، در ابتدای قرن بیست و یکم، موارد جدید متعددی به فهرست طولانی مشکلات جهانی بشر مدنظر گورباچف اضافه شد؛ به عنوان مثال، تروریسم بینالمللی، تغییرات آب و هوایی برگشتناپذیر، مهاجرت کنترل نشده، کاربرد هوش مصنوعی و در نهایت، همهگیریهای جهانی.
پس چه اتفاقی افتاد؟ تقریبا هیچ. اگر در سال 1988 جهان تقریباً 1.2 تریلیون دلار امروزی برای مسابقه تسلیحاتی هزینه میکرد، امروز بیش از دو برابر آن صرف میکند. اگر در زمان نگارش کتاب گورباچف، جنگ ایران و عراق هنوز در جریان بود، درگیری در قرهباغ کوهستانی وجود داشت و کشور سومالی در حال فروپاشی بود، اکنون چهارمین سال رویارویی شدید نظامی در اروپا آغاز شده است، خاورمیانه برای دومین سال در حال سوختن است، جنگهای داخلی در بسیاری از کشورهای آفریقایی، از جمله سودان، مالی، جمهوری دموکراتیک کنگو ادامه دارد. اگر در سال 1988 حدود 120 میلیون مهاجر در جهان وجود داشت، در سال گذشته تعداد آنها از 280 میلیون فراتر رفت. بهتر است در مورد پویایی کنونی بدهی ملی آمریکا سکوت کنیم؛ در مقایسه با 36 تریلیون دلار فعلی، رقم 2.6 تریلیون دلاری در سال 1988 مانند پول ته جیب به نظر میرسد و با این حال جهان به هرشکل زندگی میکند و گویی قصد دارد به زندگی خود ادامه دهد.
کتاب گورباچف به نوعی سرنوشت گزارش باشگاه رم «محدودیتهای رشد» منتشره در سال 1972 را تکرار کرد. این گزارش پیشبینی میکرد که بدون تصمیمات فوری و سختگیرانه در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حکومتداری جهانی، در اوایل دهه 1920، در قرن بیست و یکم، جهان شروع به تجربه کاهش مداوم در استانداردهای زندگی و به دنبال آن افول تمدن ما خواهد کرد. این نتیجه باید با فراتر رفتن از محدودیتهای اکولوژیکی و اقتصادی رشد جمعیت و تولید صنعتی، کاهش منابع غیرقابل تجدید در دسترس، تخریب زمینهای کشاورزی، افزایش سطوح نابرابری اجتماعی و بالارفتن عمومی قیمت منابع و مواد غذایی حاصل شود.
در اوایل دهه 70 قرن گذشته، بشریت آمادگی پذیرش توصیههای نویسندگان گزارش باشگاه رم را نداشت و در پایان دهه 80، به وضوح پیشنهادهای گورباچف را نادیده گرفت. در هر دو مورد، شروعی کاذب وجود داشت؛ بذر ایدههای سالم روی خاکی که آماده نبود افتاد و جوانه نزد. پیشبینیهای مربوط به پایان آینده جهان، همانطور که اغلب قبلاً در تاریخ اتفاق افتاده است، بیش از حد دراماتیک بود و کاملاً قابل اعتماد نیست؛ پایان جهان اگر لغو نشود، حداقل یک بار دیگر به تعویق خواهد افتاد. اما آیا این بدان معناست که «تفکر جدید» گورباچف در نهایت میتواند به آرشیو وسیع و توهمات انسانی سپرده شود؟
به نظر میرسد چنین نتیجهگیری غیر قابل توجیه باشد. شایستگی تاریخی میخائیل گورباچف در تلاشهایش برای تأمل در اصول «تفکر جدید» را باید این واقعیت دانست که او یک سؤال اساسی را مطرح نمود: چگونه میتوان تنوع دنیای مدرن را با پیوستگی و وابستگی متقابل آن مرتبط کرد. خود فرمولبندی این پرسش، گورباچف را بهعنوان متفکر سیاسی، یک سر و گردن از بسیاری طرفداران «پایان تاریخ» بالاتر میبرد؛ چه در قالب پیروزی اجتنابناپذیر انقلاب اجتماعی جهانی و چه به شکل پیروزی غیرقابل اجتناب جهانی لیبرال دموکراسی به سبک غربی.
در سال 2025، سه میلیارد نفر بیشتر از سال 1988 در سیاره ما زندگی خواهند کرد. در دو نسلی که از آغاز پرسترویکا در اتحاد جماهیر شوروی گذشته است، جهان بسیار پیچیدهتر و متنوعتر شده است.
در عین حال، دنیای امروز بسیار به هم پیوستهتر و وابستهتر از جهان از هم گسیخته زمان گورباچف است. بنابراین، ایدههای ارائه شده در کتاب پیرامون پرسترویکا و تفکر جدید را نمیتوان ناامیدکننده و منسوخ دانست.
زمان آنها به هر طریقی خواهد رسید و شاید حتی زودتر از آن چیزی که بسیاری از مردم امروز فکر میکنند، زمانی که ایدهها و نگرشهای مخالف بر گفتمان سیاسی جهانی حاکم باشد. بعید است که شاهد بازگشت واقعی به فرمولهای گورباچف و راهحلهای پیشنهادی او باشیم، اما شاخههای «تفکر جدید»، دیر یا زود بار دیگر از آوارهای سیاست واقعی[1] کنونی و منافع ملی که بهدقت درک شدهاند، سربرخواهند آورد.
در مورد فجایع جهانی و مصایب پیش بینی شده توسط گورباچف که هنوز اتفاق نیفتاده است، نباید زیاد خود را فریب داد. به هر حال، وقتی گورباچف کتابش را نوشت، نظم جهانی پس از جنگ کمی بیش از چهل سال از عمرش گذشته بود و این نظم در آن زمان در وضعیتی شبیه به «بحران میانسالی» قرار داشت. امروز، نظم جهانی پس از جنگ به هشتادمین سالگرد خود رسیده است و در این سن، خطرات ناشی از پیامد نامطلوب هر بیماری مزمن، تا نقطه غمانگیز مرگ، ناگزیر به معنای واقعی کلمه، هر سال بیشتر میشود...
منبع:
https://globalaffairs.ru/articles/falstart-gorbachyova-kortunov/
[1] . سیستمی از سیاست یا اصول مبتنی بر ملاحظات عملی و نه اخلاقی یا ایدئولوژیک.
نظر شما